و دیگر هیچ …

از اینا

1

تا وقتی هستی، نیستــــی

تا وقتی نیستی، هیچـــــی

تا وقتی هیچی، عاشقـــی

تا وقتی عاشقی، هستـــی

توفیق اجباری

دوستم محسن تعریف می کرد:
یه شب با دوست دخترم رفتیم دکتر، مریض بود و اخلاقش سگی شده بود. دکتر نسخه نوشت و رفتیم داروخانه. خیلی شلوغ بود. تو صف وایساده بودم وستاره هم که درد و مریضی رو فراموش کرده بود و پا به پای من قسمت لوازم آرایشی رو مصرانه داشت برانداز میکرد. منم خودم رو آماده پول حروم کردن بابت آت و آشغالایی که به سر و صورتش میزد، کرده بودم.
نیم ساعتی گذشت و دیدم رو یه چیزایی تو ویترین قفل کرده، گفتم : چی میبینی؟
گفت: محسن از این ریلکس خاکستری ها خوردی ؟ چه مزه ایه؟
منم خواستم تیز بازی در بیارم و گفتم: آره، مزه تلخی داره. من که خوشم نیومد.
یه دفعه صدای قهقهه یکی از اون پشت بلند شد، توجهی بهش نکردم.
نوبتم شد و دارروها رو گرفتم، برگشتم دیدم ستاره نیست، رفتم بیرون دیدم تو ماشین نشسته و قیافه طلبکار ها رو به خودش گرفته ….(ادامه دارد)

… تا نشستم تو ماشین زد زیر گریه و گفت: چیه، ترسیدی بگم بخریش؟! تو مگه خورده بودی که گفتی تلخه؟!

اصلا حوصله جر و بحث نداشتم، از ماشین پیاده شدم، داشتم میرفتم طرف داروخانه، یه چیزی رو شیشه جلو ماشین نظرم رو جلب کرد، خوب که نگاه کردم  دیدم یه فقره جریمه تپل زیر برف پاک کن داره خودنمایی میکنه.

خون جلوی چشمام رو گرفته بود، رفتم تو و گرفتم و رفتم حساب کنم:

آخه مگه چیه که اینقدر گرونه خانم؟

صندوقدار: ارزونتر هم هست آقا میخوای؟

نه ممنون، همین رو گفتن بگیرم.

باز صدای خنده از او عقب بلند شد.

رفتم تو ماشین و با صد جور ادا و اطوار و دلقک بازی از دلش درآوردم و بسته آدامس رو بهش دادم.

گفتم بازش کن ببینیم چه مزه ای هست حالا!

دیدم هیچی نمیگه. برگشتم نگاش کردم دیدم یه کاندوم باز شده دستشه و داره آروم میگه: محسن دوست دارم.

چند گزینه ای

این سخن از کیست؟ » داداشی خیلی دوستت دارم»

1- برادرت

2- خواهرت

3- دختری بی برادر

4- دختری بی پدر مادر

5- همسر آینده

6- زید ذخیره

7-دختری متاثر از فیلم دریمرز

8- خیانت کار نیستی، چاره چیه؟

9- دختری زشت تر از دوست دخترت

10- خر خودشه!

11- منم دوستت دارم

12- موازی کار

13- پیشنهاد از تو

شــــــــوک

اون شب تو خوابگاه به سر همه بچه ها بی خوابی زده بود، یکی از دوستان که همیشه سئوال های جنسی زیادی تولید می کرد، تو خواب و بیداری بود که گفت: بچه ها! این راسته که میگن اگه دختر بیاد باهات تو خونه یعنی پی همه چی رو به تنش مالیده؟!

شور و شعفی بر پا شد، یکی می گفت: آره عزیزم مثل مال خودت راسته، بگیر بخواب. اون یکی از اونطرف خوابگاه داد میزد: صبر کن هنوز راست نشده. خلاصه هر کی یه چیزی بارش کرد و طفلک داشت در نطفه خفه می شد که یکی از دوستان اهل فن و همیشه صاحب نظر، گلویی صاف کرد و با صدای خواب آلود گفت: باید ببینی چطوری میاد تو.

همه ساکت شده بودن و فقط صدای قزقز تخت شنیده میشد، که دوست علامت سئوالمون گفت… ( ادامه دارد)

… یعنی ببینیم لباسش چقدر صکصیه؟!

استاد جواب داد که: نه، مگه داستان ایرج میرزا و اون دختر چادری رو نخوندی؟! تازه کلی هم با حجاب طرف حال کرده بود. قضیه کاملا روانشناسی و از این چیزاس، مثلا اگه طرف بگه»میخوای این بار بی خیال بشیم؟!» بدان و آگاه باش که آماده پذیرایی هست و داره اجر و قرب کار رو بالا می بره، نباید خنگ بازی در بیاری و بگی «بی خیال چی عزیزم؟» می تونید به جاش بگید «از چی می ترسی؟ مگه بهم اعتماد نداری؟» با این حرف ها غیر مستقیم بهش حالی می کنی که اینجا آخر خطه!

حالا بعضی ها هستن که از ترس لال میشن و هیچی نمیگن و منتظرن کمیته از در و دیوار بریزه تو و بکشدشون، تجربه نشون داده اگر کاری هم از پیش ببرید زهر مارتون میشه و به قول ما چیز زده میشید، پس بهتره عطاشو به لقا و لباش ببخشید و اول تو کافی شاپ و سینما ترس از موسیقی لایت و تاریکی رو برطرف وعادی کنید و بعد با طیب خاطر در جوارش به هوا و هوس بپردازید.

یه دسته سومی هم وجود دارن که اینقدر اعتماد به نفس دارن و ریلکس میان تو خونه که انگار خونه عمشونه. بدترین نوع همین گروه هستن. توصیه میکنم اگه تایم کافی ندارید و مکان رزرو شده، بی خیالی طی کنید تا خودش از رو بره و سیگنال بفرسته، ولی اگه بابا اینارو فرستادی سواحل هاوایی یا عتبات عالیات میتونید با برنامه ریزی پیش برید و با امکانات مولتی مدیا یه حرکت هایی تو منطقه بزنید.

دوست علامت سئوالمون پرسید: استاد شما خودتون کدوم گروه رو ترجیح میدید؟

استاد یه آهی کشید و گفت: دیگه هیچ کدوم.

بعد از چند ثانیه ادامه داد: یادم میاد آخرین بار دست کردم تو جیبم و یه کاندوم درآوردم، میخواستم بازش کنم دیدم دخترک که اشک تو چشماش جمع شده داره آروم میگه: تو از قبل تصمیم داشتی این کار رو باهام بکنی وهمه چیرو آماده کردی ، آره؟!

این روزها و شب ها

عرض زندگيم به طولاني طولش شده

باسن دختر همسايه هم

طول ديدن عشقم به کوتاهي موهام شده

دامن دختر همسايه هم

دیشب همگی رفتیم عید دیدنی

خونه دختر همسایه هم

مامان می گفت ورشکست شدن تا پرده ها شون رو فروختن

با خودم گفتم واسه دختر همسایه هم؟

امشب خونه خودمونیم و همه خوابن

من و دختر همسایه هم…

وقتی گوگل وبلاگم رو پشم حساب کرد

امروز تصمیم گرفتم یه نگاه اجمالی به آمار وبلاگم بندازم، بعد متوجه شدم تصمیم درستی نگرفتم. الان که دستم از همه جا کوتاه شده زیر لب دعایی زمزمه می کنم:
خدایا این ملت پشمالو را از ما نگیر.
اگر فکر می کنید از این هم میتونید بازی بسازید که بسم ا… البته دوستان اینقدر وبلاگ های پرباری دارند که فکر نکنم عکس صفحه آمارشون اینجا جا بشه. به این ترتیب بود که بازی در نطفه خفه شد. «من یقرا فاتحه والصلوات»

پیشاپیش از الفاظ دشمن شکنی که ملت شهید پرور ایران اسلامی برای دستیابی به اهداف والای انقلابی خود استفاده کرده اند عذر می خواهم.

دوستان عزیزی که در این بازی خودی نشان دادند: + + +

بازی وبلاگی: کارتون‌های محبوب ما

به دعوت آرش جون در این بازی خودی نشان می دهیم.
با اینکه کارتون زیاد نمیدیدم ولی از بامزی و چوبین لذت وافری می بردم.

طفولیت یک آشخور

سه ماه گذشت

نود روزه

دو سال گذشت

دو سالمه

به درخواست دوست عزیزتر از جانم آرش خان صورتی چند عکس دیگر به این پست افزودیم.

منطقی

دوستم تعریف می کرد:
داداشم فردای روز عروسیش از زنش طلاق گرفت، تا 1 سال هیچکی نفهمید چی شد. تا اینکه دوباره ازدواج کرد.
به من گفت میدونی چی شد شب عروسیم؟!
گفتم نه ما که نفهمیدیم.
گفت اون شب عروس بهم گفت از عقب بکن حالش بیشتره!

« Older entries